جدول جو
جدول جو

معنی حافظ سعد - جستجوی لغت در جدول جو

حافظ سعد
(فِ سَ)
ازجملۀ مریدان میر قاسم انوار است ولیکن چون بی باک و ناپاک بود میر او را از خانقاه بیرون کرد، و فرمود تا خاک ناپاک حجرۀ او از خانقاه پاک کنند، و در این زمان حافظ سعد این غزل گفت:
مرا در عالم رندی به رسوائی علم کردی
دلم بردی و جانم را ندیم صد ندم کردی.
و حافظ سعد در آن زمان از درد حرمان و سوز هجران بمرد و جان از هجر نبرد و قبر او معلوم نیست. و این معما به اسم احمد میرک از اوست:
سر می ندارم مدار و می آر
بمان سعد و ابر سر کوی یار.
(ترجمه مجالس النفائس ص 184 و 185)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ)
ابن عتبه بن ابی وقاص بن زهره بن کلاب بن اخی سعد. از اصحاب پیغمبر است و در روز فتح مکه اسلام آورد. (از الاصابه ج 5 ص 226) (تاریخ گزیده ص 240)
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ رُ سَ)
موضعی است به بلاد عرب. منسوب به سعد بن زید مناه بن تمیم. و آن در برابر عرمه و بدان سوی دهناء است نزدیک یکی از کوههای دهناء که آنرا حاضر نامند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا